- دست مرد
- یار مدد کار ممد معاون
معنی دست مرد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاری مدد کاری معاونت، قدرت قوت
یار، مددکار، معاون، دستیار
ماحصل
عجالتاً، فعلاً
یا دست کردن و پیش کردن وا داشتن کسی را بکاری
تصرف و دخالت کردن
یاری و مددکاری
مرد بد درون مرد پلید شیطان منش، مرد بیابانی وحشی، غول نسناس
کسی که کارهای دستی می کند، کارگری که با دست و بدون کمک ماشین کار بکند
سود و نفعی که از کسی به دیگری برسد، برای مثال دراین زمانه که امید دست چربی نیست / مگو چراغ ز خود روغنی برون آرد (صائب - لغت نامه - دست)
هفت دسته مردان خدا، برای مثال گردنکش هفت چرخ گردان / محراب دعای هفت مردان (نظامی۳ - ۳۶۹) ، اصحاب کهف، هفت تنان، حضرت محمد و خلفای راشدین و حسنین
یاری، کمک، مددکاری
Accomplishment, Achievement
достижение
Errungenschaft
досягнення
osiągnięcie
realização
realizzazione
accomplissement
prestatie
ความสำเร็จ
pencapaian
إنجازٌ
उपलब्धि