جدول جو
جدول جو

معنی دست مرد - جستجوی لغت در جدول جو

دست مرد
یار مدد کار ممد معاون
تصویری از دست مرد
تصویر دست مرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست مردی
تصویر دست مردی
یاری مدد کاری معاونت، قدرت قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مردی
تصویر دست مردی
((~. مَ))
یاری، مددکاری، کنایه از قدرت، قوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مزد
تصویر دست مزد
((~. مُ))
مزدی که به کسی در مقابل کار وی دهند، حق الزحمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستمرد
تصویر دستمرد
یار، مددکار، معاون، دستیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
ماحصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دست نقد
تصویر دست نقد
عجالتاً، فعلاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست کردن
تصویر دست کردن
یا دست کردن و پیش کردن وا داشتن کسی را بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
تصرف و دخالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمردی
تصویر دستمردی
یاری و مددکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو مرد
تصویر دیو مرد
مرد بد درون مرد پلید شیطان منش، مرد بیابانی وحشی، غول نسناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست ورز
تصویر دست ورز
کسی که کارهای دستی می کند، کارگری که با دست و بدون کمک ماشین کار بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست چرب
تصویر دست چرب
سود و نفعی که از کسی به دیگری برسد، برای مثال دراین زمانه که امید دست چربی نیست / مگو چراغ ز خود روغنی برون آرد (صائب - لغت نامه - دست)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت مرد
تصویر هفت مرد
هفت دسته مردان خدا، برای مثال گردنکش هفت چرخ گردان / محراب دعای هفت مردان (نظامی۳ - ۳۶۹)، اصحاب کهف، هفت تنان، حضرت محمد و خلفای راشدین و حسنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست بند
تصویر دست بند
((~. بَ))
النگو، آلتی فلزی که بر دست مجرمان و متهمان زنند، نوعی رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
((~. بُ دَ))
چیره شدن بر حریف، گرو بردن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستمردی
تصویر دستمردی
یاری، کمک، مددکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
Accomplishment, Achievement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ความสำเร็จ
دیکشنری فارسی به تایلندی